~**باز باران ... **~
زن که باشی
مـحکــم باش اینجا زمین است زمین گرد است توی که مرا دور زدی فردا به خودم خواهی رسید حال وروزت دیدنی نه سرودنیست .. آنقدر مرا از رفتنت نترسان قرار نیست همیشه بمانیم روزی همه رفتنی اند ماندن به پای کسی معرفت میخواهد، نه بهانه حالا می گویم،بلند می گویم رفتی،به درک لیاقت ماندن نداشتی... باران آمد و نغمه های سرد زمستان را امروز کسی از من پرسید چند سال داری نشستم پای مشروب گفتن بخور بگو به خدایا حواست هست؟؟ صدای هق هق گریه هایم ازگلویی می آید که تو از رگش به من نزدیکتری ...
همه ی دیوانگی های عالم را بلدی.
میتوانی زیر لب ترانه بخوانی و آشپزی کنی...
میتوانی جلوی آینه موهایت را شانه کنی و حس کنی نگاهش را
میتوانی ساعتها به امید گره خوردن شال دور گردنش..
ببافی و در هر رج بوسه بکاری برای روزهای مبادا که کنارش نیستی...
زن که باشی باید صبور باشی مدارا کنی
و با همه ی بغض ات لبخند بزنی
زن که باشی...
هزار بار هم که بگوید:دوستت دارد!!!
بازهم خواهی پرسی:دوستم داری؟؟؟
و ته دلت همیشه خواهد لرزید.......
دست خودت نیست
زن که باشی
همه ی دیوانگی های عالم را بلدی...
وقتی خیلی نرم شوی ؛
همه خـَمـَت می کنند !
حتی کسی که انتظار نداری ...
بر گونه های تب كرده ام سرود
باران آمد
و طرح لبخندم را
جان دوباره ای بخشيد
دوباره باران
بر جای جای بودنم بارید
و سايه های مردد را
از پيشانی ام زدود
و چه باران زيباست
آنگاه كه می بارد
بر لای لای گرم دلتنگی
گفتم روزهای تکراری زندگیم را که خط بزنم
کودکی چند ساله ام !!!
سلامتی اونی که دوستش دارم...
پیکو به لبم نزدیک کردم اما نخوردم!
ولی گفتم به سلامتیه اونی
که از وجودش نفس میکشم...
گفتن چرا نخوردی؟؟؟
سلامتیه اونو تو پاکی میخوام نه مستی!!!